top of page

شعری از عادل قربانی


خواب می بینم

خواب مزرعه‌ای از ناخن‌های ارغوانی تو

بر پای تپه‌ای که بر فرازش ایستاده ام

پوشالی

بی‌ وزن

و کلاغ‌ها بر شانه‌ام سنگینی‌ می‌کنند

زیر آسمانی از ملحفهٔ سپید با لکه پر رنگی‌ که سرخ تر از لب‌های تو که حالا سرد و سپیدند

خواب می بینم

خواب دخترکی پنج ساله که با انگشتان کوچکش پهلوی کت خاکستری‌ام را بخیه میزند

مبادا باد پوشال‌ها را ببرد

هر سه ثانیه از شمال باد می اید

بادی که بوی نفسهای سنگین میدهد و درونم را از همه‌چیز خالی‌ می‌کند تا بخیه بزند دختر پنج ساله ام

دخترم پنج ساله بود اگر خون به دلت نکرده بودم

خواب می‌بینم

و ناخن‌های ارغوانی ات میان خوابهایم، می رقصند

آسمان را چنگ می زنند

ملحفهٔ سپید را چنگ می زنند

تا من کت خاکستری‌ام را تنت کنم

و هر سه ثانیه باد می‌‌آید و من خالی‌ می شوم

و پاهایم به زمین نمی رسند

Featured Posts
Recent Posts
Archive
Search By Tags
No tags yet.
Follow Us
  • Facebook Basic Square
  • Twitter Basic Square
  • Google+ Basic Square
bottom of page