شعری از سیاوش شعبانپور
لیلای لندنم کشیده روی پله ی آخر نگاه کرد لیلای لندنم بلندتر از تمام بلندتر از تمامی من لیلای لندنم نگاه کرد شب تا تنفر باریدن از تماشای...
شعری از امیرحسن عسگری
یک پاییز خاطره که نیرنگ نحیف صنوبران را پدیدار میکند در زیر قدمهای لحظات نجوا میکنند و بهت پرندگان مهاجر که قحطی سرزمینهای گرمسیری چشم...
شعری از مهیار مظلومی
همه چیز از دستان تو شروع شد از کف دستانت ،آن روز که کف دستت گر گرفته بود و من حس می کردم چیزی در حال وقوع است انگشتانم در کف دستت می سوخت...
شعری از عادل قربانی
خواب می بینم خواب مزرعهای از ناخنهای ارغوانی تو بر پای تپهای که بر فرازش ایستاده ام پوشالی بی وزن و کلاغها بر شانهام سنگینی...
شعری از نونا عدیلی
،در کویر عقاید ساربان را پرستیدن چه شرم مردی آن است !که ساربان قافله ی خود باشی معشوق بسیار است !عاشقی را به شبگردی چه فخر !ز عشق...
شعری از ساره سکوت
میعان مگر همین نیست که حرفهای تو روی گونه ی من مایع می شوند؟ در این میان مگر دستهای مرطوب تو نیستند که روی پوست من راه می روند محبوب من...