شعری از نونا عدیلی
،در کویر عقاید ساربان را پرستیدن چه شرم مردی آن است !که ساربان قافله ی خود باشی معشوق بسیار است !عاشقی را به شبگردی چه فخر !ز عشق...
شعری از ساره سکوت
میعان مگر همین نیست که حرفهای تو روی گونه ی من مایع می شوند؟ در این میان مگر دستهای مرطوب تو نیستند که روی پوست من راه می روند محبوب من...