شعری از ساره سکوت (موها)
از هنوز ایستاده در ارتفاعم در دهان بی دندان پنجره دندانهای پیر کتاب را که می کنم به باد می اندازم در ارتفاع همیشه به اندازه ی کافی باد...
شعری از مهرسا مرجانی
ايستاده بود خاموش كنار قطاري كه فرياد كشان به مقصد ها ميرفت و به تنهايي خود كهكشاني در بر داشت گويي كه تمامي جاده ها در آخر به او مي رسيد...
شعری از مهیار مظلومی
همه چیز از دستان تو شروع شد از کف دستانت ،آن روز که کف دستت گر گرفته بود و من حس می کردم چیزی در حال وقوع است انگشتانم در کف دستت می سوخت...
شعری از نونا عدیلی
،در کویر عقاید ساربان را پرستیدن چه شرم مردی آن است !که ساربان قافله ی خود باشی معشوق بسیار است !عاشقی را به شبگردی چه فخر !ز عشق...
شعری از ساره سکوت
میعان مگر همین نیست که حرفهای تو روی گونه ی من مایع می شوند؟ در این میان مگر دستهای مرطوب تو نیستند که روی پوست من راه می روند محبوب من...